داستان زنجیر ...... ۶ درجه جدایی

ما داشتيم گرم و پرانرژي درباره اين كه آيا واقعا جهان هستي در يك جهت خاص در حال تحول است يا تنها يك بازي منظم تكرار بقاء ست، صحبت مي كرديم. من گفتم:
- به نظرم«بايد چيزي بسيار با اهميت وجود داشته باشه، اما نمي دونم اون رو چطور به صورت جديد بگم، من از تكرار خودم متنفرم»
بذارين اين طوري بگم: سياره زمين تاحالا هرگز اينقدر كوچك و (ناچيز) نبوده. زمين به خاطر ارتباط شفاهي و غيرشفاهي منقبض شده – البته تقريبا در حرف. اين موضوع قبلا هم در بحث هاي ما مطرح شده بود، اما هيچوقت اين گونه به آن چارچوب و ساختار نداده بوديم. ما تا حالا در اين باره حرف نزده بوديم كه هر كسي روي زمين - به خواست من يا هر كس ديگر- مي تواند در كمتر از چند دقيقه ما به چه موضوع فكر مي كنم يا چه كاري انجام مي دهم، يا مي خواهم يا تمايل دارم كه چه كاري را انجام دهم. ممكنه مي خواهم كه خودم را درباره اين حقيقت قانع كنم كه: دو روزه مي تونم هر جا كه دلم مي خواد باشم – اجي مجي!
اكنون ما در سرزمين پريان زندگي مي كنيم و تنها مسئله كمي نااميد كننده اين است كه اين سرزمين كوچكتر از جهاني واقعي است.
جي. کي. چسترتون چنين جهاني را كوچك و صميمي تعريف مي كند، و به نظرش احمقانه است كه كيهان را خيلي بزرگ به تصور كنيم. من فكر مي كنم اين ايده براي عصر انتقالي ما خاص است. با وجودي كه چسترتون تكنولوژي و تكامل را رد مي كرد، اما در نهايت مجبور شد اقرار كند سرزمين پرياني كه او رويايش را داشت، فقط مي تواند از طريق تحول علمي كه او به شدت با آن مخالفت مي كرد، اتفاق بيفتد.
هر چيزي باز مي گردد و خود را تجديد(بازسازي) مي كند. حالا، تفاوت در نرخ اين بازگشت(تكرار) است كه به لحاظ زمان و فضا، به شيوه اي ناشناخته رو به افزايش است. حالا، انديشه هاي من مي تواند دور دنيا در كمتر از چند ثانيه بچرخد. تمام راه هاي جهان تا چند سال اخير به پايان(انتها) مي رسند.
بايد از اين زنجيره افكار نتيجه اي گرفت. كاش من به اين نكته پي ميبردم! (حس مي كنم انگار كه پاسخ همه اينها را مي دانستم، اما آنها را فراموش کرده ام يا دچار شک و ترديد شدم. شايد هم خيلي به حقيقت نزديك بودم. گفته مي شود در نزديكي قطب شمال سوزن قطب نما بلا استفاده مي شود و دور دايره صفحه مي چرخد. به نظر مي رسد زماي كه خيلي به خدا نزديك مي شويم چنين چيزي نيز در باورهاي ما اتفاق مي افتد).
يك بازي شگفت انگيز از اين بحث شروع شد...
